صبح رنگ. به رنگ صبح. سپید. روشن: چه شد که بادیه بربود رنگ خاقانی که صبح فام شد از راه و شامگون آمد. خاقانی. یوسف من گرگ مست باده به کف صبح فام وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب. خاقانی. ناخن سیمین سمن صبح فام برده ز شب ناخنۀ شب تمام. نظامی
صبح رنگ. به رنگ صبح. سپید. روشن: چه شد که بادیه بربود رنگ خاقانی که صبح فام شد از راه و شامگون آمد. خاقانی. یوسف من گرگ مست باده به کف صبح فام وز دو لب باده رنگ سرکه فشان از عتاب. خاقانی. ناخن سیمین سمن صبح فام برده ز شب ناخنۀ شب تمام. نظامی
صبح صادق. صبح راستین. صبح آخرین: آنکه چون صبح دوم گر دم زند در علم و دین چون دم آخر نیابی در همه گیتیش یار. سنائی. شاه چو صبح دوم هست جهانگیر ازآنک هم دل بوالقاسم است هم جگر بوتراب. خاقانی. چو صبح دوم سر برافلاک زد شفق شیشۀ باده بر خاک زد. نظامی. آخر عهد شب است اول صبح ای ندیم صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر. سعدی. پنبه از گوش برون کن که بناگوش سپید دم صبحی است که صبح دوم آن کفن است. صائب. رجوع به صبح راست شود
صبح صادق. صبح راستین. صبح آخرین: آنکه چون صبح دوم گر دم زند در علم و دین چون دم آخر نیابی در همه گیتیش یار. سنائی. شاه چو صبح دوم هست جهانگیر ازآنک هم دل بوالقاسم است هم جگر بوتراب. خاقانی. چو صبح دوم سر برافلاک زد شفق شیشۀ باده بر خاک زد. نظامی. آخر عهد شب است اول صبح ای ندیم صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر. سعدی. پنبه از گوش برون کن که بناگوش سپید دم صبحی است که صبح دوم آن کفن است. صائب. رجوع به صبح راست شود
مانند صبح. همانند صبح. سپید و روشن: سنگ زر شبرنگ لیکن صبح وار از راستی شاهد هر بچه کز خورشید در کان آمده. خاقانی. خیز و مکن پرده دری صبح وار تا چو شبت نام بود پرده دار. نظامی. چو شه دید کان چشمۀ خوشگوار به ظلمت توان یافتن صبح وار. نظامی. صبح وارم چو دادی اول نوش از چه گشتی چو شام سرکه فروش. نظامی
مانند صبح. همانند صبح. سپید و روشن: سنگ زر شبرنگ لیکن صبح وار از راستی شاهد هر بچه کز خورشید در کان آمده. خاقانی. خیز و مکن پرده دری صبح وار تا چو شبت نام بود پرده دار. نظامی. چو شه دید کان چشمۀ خوشگوار به ظلمت توان یافتن صبح وار. نظامی. صبح وارم چو دادی اول نوش از چه گشتی چو شام سرکه فروش. نظامی
صبح زود. اول روز: مگرکز توسنانش بدلگامی دهن بر کشته ای زد صبح بامی. نظامی. سپهدار ایران هم از صبح بام برآراست لشکر بسازی تمام. نظامی. هر چه دهد مشرقی صبح بام مغربی شام ستاند بوام. نظامی. ساقیا می ده که مرغ صبح بام رخ نمود از بیضۀ زنگارفام. سعدی (از حاشیۀ وحید بر گنجینه)
صبح زود. اول روز: مگرکز توسنانش بدلگامی دهن بر کشته ای زد صبح بامی. نظامی. سپهدار ایران هم از صبح بام برآراست لشکر بسازی تمام. نظامی. هر چه دهد مشرقی صبح بام مغربی شام ستاند بوام. نظامی. ساقیا می ده که مرغ صبح بام رخ نمود از بیضۀ زنگارفام. سعدی (از حاشیۀ وحید بر گنجینه)